امروز



سلام عزیزای دلم،
امروز از پایان یه دنیا و شروع دنیای جدید براتون حرف میزنم.
راستش دیگه از مدیریت خسته شده بودم .یه روز یه ایمیل به دستم رسید که تو دیگه مدیر نیستی منم که تمام زحمات این چند وقت رو بی ثمر دیده بودم از این تصمیم بدون قید و شرط استقبال کردم .کاش میتونستم متن ایمیل رو براتون کپی کنم تا بفهمید آدمها چه طوری کارهای غلط رو توجیه میکنند .بعد از چند روز مدیرعامل صدام کرد و گفت حقوقت خیلی زیاده یه کاری کن که ارزشش رو داشته باشی ومن  نمیتونم به   عنوان یه کارشناس همچین حقوقی  بهت بدم. خیلی ناراحت شدم تصمیمم رو همون جا گرفته بودم صبح فردا تو یه جای دیگه استخدام شدم و از این تصمیمم خوشحالم.گرچه اون مجموعه بعد از خروج رفتار بدی با من نداشتند ولی دو تجربه رو به من دادند ،تجربه اول هیچ وقت این قدر نمون که فکر کنند نمیتونی کار دیگه ای انجام بدی یا جای دیگه ای استخدام بشی و تجربه دوم سعی کن دنیاهای مختلف رو تجربه کنی اینجوری ترسو نمیشی و از حوادث و تغییرات وحشت نمیکنی .حالا یه دنیای جدید برام شروع شده در حالی که 38 سال و هفت ماه و 17 روز از زندگیم گذشته.دنیای جدید سلام!!



به نام خدای انسانها 
وقتی داشتم به صدای زیبای منوچهر نوذری گوش میکردم که در چهره جک لمون نقش بسته بود تنها یک جمله برای همیشه توجهم را به خود جلب کرد و در ذهنم ماندگار شد "میچ !!! .میچ!!!. زندگی یعنی ارتباط بین انسانها هااا!"  .این یک جمله از فیلم سه شنبه ها با موری بود که با اقتباس از رمانی به همین نام ساخته شده بود.
زمان زیادی به این جمله فکر کردم ،با این جمله خندیدم و با این جمله گریه کردم .به راستی خلاصه ای از تمام زندگی بود .هر چه عمیق تر اندیشیدم به این معنی رسیدم که باید با دنیای اطرافم مهربان تر باشم و به اینکه زندگی برای انسانها جز با هم بودن ،اجتماع و ارتباط معنی دیگری ندارد .انسان تنها یعنی نه هابیلی و نه قابیلی ،نه سیبی و نه هوایی .تنهایی دافع تمام انسانیت و با هم بودن جاذب تمام انسانیت است .
تصمیم خود را گرفته ام ،سالهاست که این تصمیم را گرفته ام .تصمیمی مهم برای شاد زیستن .تصمیم گرفتم با همه دوست باشم ،از هیچ کس کینه ای به دل نگیرم و چیزی از کسی در دلم نگه ندارم .اینجوری دنیا قشنگ تر است .اینجوری نه امروز که فردا هم قشنگ تر است .برای همین این دنیا را برای ارتباط با شما ساختم .مهم نیست بطن این ارتباط تجربه است ،دانش یا عشق و یا هر چیز دیگر .مهم ایجاد بستر ارتباط  برای ساختن امروز و فردای بهتراست.
والسلام


وقتی کلاس دوم راهنمایی  میز من شکسته بود معاون مدرسه من را صدا زد و گفت چرا میز را شکستی و‌ من گفتم آقا من میز را نشکستم و محکم زد توی گوشم و. .چند وقت بعد یکی از همکلاسی هایم گفت من از تو عذر خواهی میکنم ، من میدانستم چه کسی میز را شکسته و به تو و معاون مدرسه نگفتم !! او منفورترین شخصیت زندگی من شد و هرگز او را به خاطر این کار نبخشیدم(البته در دنیای کودکی).دوستم را کسی تنبیه نکرد .کسی به او خرده نگرفت .اتفاقی هم در زندگی او نیافتاد چون او انفعال را خوب آموخته بود .همه ما انفعال را خوب یاد گرفته ایم .

من دوست نداشتم منفعل باشم .یادم هست به هیچ چیز بی تفاوت نبودم ولی هزینه زیادی داشت منفعل نبودن یعنی مدیرت هر چه گفت بگویی بله حرف شما صحیح است یعنی وقتی دیدی کسی از دیدگاه ی تو خوشش نمی اید بگویی دیدگاه ی شما صحیح است ،خلاصه مقابل هیچ کس حرفی نزنی که صدایش در بیاید و ترجیحا حرف نزنی  .من یاد گرفتم اگر سکوت کنم کسی کاری به کارم ندارد.اگر سکوت کنم همه خطر من را فراموش میکنند .من انفعال را به زور یاد گرفتم .
اما واقعیت:مدیران انفعال 
من انفعال را دشمن پیشرفت میدانم .اگر انفعال را به دریای ساکت نشبیه کنیم و تحرک را به موج ،برای موج نیاز به طوفان خواهیم داشت . راستش هر روز به اینکه هزینه طوفان بودن چه قدر است فکر میکنم .به این فکر میکنم که چرا موج ایجاد نمیکنم .

موج نیاز به طوفان دارد و همه ما از طوفان ها می هراسیم . مدیران نیز از طوفانها می هراسند وحقیقت این است که آنهایی که طوفان نمیخواهند سوار بر موج نخواهند شد .به سازمان هایمان بیاموزیم  طوفنده باشند و دشمن انفعال ،نه در شعار بلکه در عمل با منفعل نبودن که دو صد گفته چون نیم کردار نیست .


تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

آخرین جستجو ها

کتاب دانشجو BaharKamaei Green Fire فقه و زندگی با شعرا verpoh کتابخانه مجازی وبلاگ رسمی پرشیا خودرو فیلم کده کناف سازان ایران